پیش نوشت :من هیچگاه تافته جدا بافته این جامعه نبودم و این پست هم نوشته هایی از سر روشنفکری نیست. خیلی از ما این دنیا را از کودکی زندگی کرده ایم،اگر حوصله تان نمی کشد نخوانید؛چون چیزی از شما کم نخواهد شد.
داشتم فکر میکردم چرا باید بین زندگی دو نفر در دو گوشهی دنیا اینقدر تفاوت باشد.
ما هیچوقت در سلف مدرسه نچرخیدهایم تا در ظرفهایمان خوراکیهای خوش آب و رنگ بریزند تا با اکیپمان سر میزی بخندیم و شاد باشیم و از پسر خوشقیافهی تازهوارد یا در مورد دختر مشهور و باهوش مدرسه صحبت کنیم.
ما هیچوقت پارتی آخر سال نداشتهایم.
ما هیچوقت روز آخر مدرسه کلاههایمان را به هوا نینداختهایم.
ما همیشه بازخواست شدهایم؛
برای ناخنهایمان؛
برای موهایمان؛
برای...
ما هرگز نفهمیدیم تمیز بودن صورت چه منافاتی با شخصیت آدم دارد.
ما پدرمان در آمد،بس که موهایمان را از ته تراشیدیم.
ما هرگز نفهمیدیم جنس مخالف شاخ و دم ندارد و مثل ما آدم است و میتوان با او بدون فکرها و نیتهای شوم دوست شد و به او اعتماد کرد.
راستش جنس مخالف هم هرگز این را نفهمید!
من شیرینترین روزهای نوجوانیام با کابوس کنکور هدر رفت.
بهترین روزهای جوانیم با سربازی هدر خواهد رفت.
ولی کسی به من نگفت تو دیگر19ساله نمیشوی.
ما قربانی خواستههایی شدیم که پدر و مادرمان هرگز به آن نرسیدند.
هیچکس به ما نگفت جامعه،هنرمند بیشتر میخواهد تا مهندس.
هیچکس نفهمید بعضی ها شب با رویای ساز یا بوم نقاشی به خواب میروند.
هیچکس به ما نگفت موفقیت، پزشکی و مهندسی و وکالت نیست.
و هیچوقت نفهمیدیم انسان بودن، ربطی به «با کدام پا وارد دستشویی شدن» ندارد.
و هیچکس به ما یاد نداد عاشق شدن را...
نظرات (۲)
apollo
يكشنبه ۲۶ مرداد ۹۹ , ۲۰:۳۸کاملا موافقم:))
متین چپانی
۲ شهریور ۹۹، ۱۲:۳۳هیوا جعفری
جمعه ۱۷ مرداد ۹۹ , ۱۶:۳۰عالی بود واقعا حرف دله
متین چپانی
۱۷ مرداد ۹۹، ۲۱:۰۰