خیلی از اوقات که نمی خواهم بنویسم کمال طلبی است که این جدایی را ما بین
من و نوشتن برقرار می کند،فکر می کنم کمال طلبی در زندگی آسیب و صدمات
جبران ناپذیری به انسان وارد می کند.اگر بخواهم کمال طلبی را تعریف کنم،باید بگویم:
دلیل اینکه خیلی از کارها را شروع نمی کنم،کمال طلبی است،با خودم می گویم اگر این شرایط برقرار شد من فلان کار را شروع می کنم.
میتوان گفت بیش از آنچه هست من به کمال طلبی مبتلا هستم.خیلی از اوقات با
آنچه دارم شروع نمی کنم،و منتظر شرایط بهتر هستم،در حالی نباید بگذارم وقتی همه چیز خوب شد شروع کنم،باید شروع کنم تا همه چیز خوب شود.
من حال در برهه ای از زندگی ام هستم که واقعا باید کمال طلبی را کنار بگذارم و
آنچه دارم چه کم،چه زیاد شروع کنم.میخواهم در زمینه ی توسعه فردی و عزت نفس کار کنم.
من با ورد و کامپیوترم زیاد راحت نیستم،هر آن نگران هستم کسی این نوشته ها را پیدا کند و بخواند؛البته اوایل که نوشتن طومار (دفتر خاطراتم را می گویم) را شروع کرده بودم،این احساس را داشتم،با خود می گفتم الان کسی این دفتر را اتقاقی باز می کند و می خواند ولی خوشبختانه از یک برهه ای به بعد این مرز شکست و توانستم مانند یک دوست به "طومار" اطمینان کنم و تمام حرف هایم را با او در میان بگذارم.ولی
فکر می کنم دفتر خاطرات ماندگار تره،این نوشته های من ممکن است هر آن در میان هزاران فایل ها و وردهای پراکنده در کامپیوترم ناپدید شوند،من که نمی توانم هر چه را می نویسم در وبلاگم منتشر کنم !ولی با تمام این حرف ها باز هم آن جور که باید قانع نشدم و از این پس اگر دیدم با کامپیوترم کار می کنم،حتما به تو هم سر خواهم زد.دوست دارم برای دوست جدیدم (ورد) یک اسم انتخاب کنم،اینطور احساس راحتی بیشرتی پیدا می کنم.
نام دفتر خاطراتم "طومار" است،نام تو را "وردهام" می گذرم...
پ.ن:من حالا سه رفیق دارم
"رامتین"متین درونم
"طومار"دفتر خاطراتم
و "وردهام"فایل های وردی که می نویسم...
نظرات (۲)
زری ...
چهارشنبه ۲۵ تیر ۹۹ , ۲۳:۰۲خوش به حالتون ...
بنده یک عدد مارد گرامی دارم که کلا همه چیز و می خونه...
( وی به نوشتن خاطرات در نوت گوشی روی اورده /: )
مدریک ▪
۲۶ تیر ۹۹، ۰۱:۱۸هیوا جعفری
چهارشنبه ۲۵ تیر ۹۹ , ۱۵:۰۹وبلاگت خیلی زیبا شده
امیدوارم موفق باشی حرکت زیباییه
مدریک ▪
۲۵ تیر ۹۹، ۱۸:۰۳